صدف

درُ دانه ء صدف همیشه مروارید سفید نیست

صدف

درُ دانه ء صدف همیشه مروارید سفید نیست

من فراموش کرده

نشسته ام !!! برگه ء سفیدی انتظارم می کشد! 

 

نمی دانم چرا قلم با من سر لج دارد نمی خواهد جوهر پس دهد روی صفحه؟ 

 

کلمات در سرم هجوم می آورند  

 

وایی که این قلم چه لج بازی ها می کند 

 

به او می گویم اذیتم نکن می خواهم بنویسم !

 

با فریاد می گوید هیچ مگو ! خاموش شو...

 

چشمانم را می بندم که منظور او چیست؟ 

 

صدای اذان صبح مرا در خود حل می کند 

 

اه که چه زیبا بیان کرد مرا رها کن و به شتاب به سوی الله ات 

 

سر فرو میبرم در سینه ام ز خجالت! نجوا می کنم  !

 

نازنینم در درگاه تو چگونه خود قلم گیرم بر دستان بی توانم ! 

 

قلم شروع به جوهر پس دادن می کند  

 

مرا بخوان که خوانده شوی  

 

مرا بدان که بدانند تو از منی 

 

قطره اشک بی اجازهء من از گوشه ء چشم ! خود را بر روی صورتم غلتاند

 

او را بر سرانگشتانم گرفتم !گفتم تو چرا خود را رها ساختی؟ 

 

بغض گونه گفت: او برای دوریت می گرید و من هم به حرمت اش خود را جاری ساختم 

 

اه از نهادم بر آمد! چه دور بوده ام از تو نازنینم 

 

تو تنهایم نگذاشته ای من تو را به صد بار قربان شوام  

 

من بی تو هیچم و هیچ نخواهم شد

 

من خاموش می شوم تو بگو نازنینم 

 

ـ بخوان مرا! 

 

با تسبیحم نامت را به ذکر وجودام در می آورم !

 

الهی تو با منی شب و روز تو را می خوانم  

 

هر دم با نفس هایم تو را می خوانم  

 

می خوانمت نازنینم ، معبودم ، خالقم !  

 

اه که چه عاشقانه تو را دوست میدارم! 

شمس

1389/05/30 ساعت 01:00
سلام دختر طلا
خیلی خوب بود بعضی از قسمت ها خیلی زیباست
مثل
صدای اذان صبح مرا در خود حل می کند
یا
مرابخوان تا خوانده شوی
یا

مرا بدان تا بدانند تو از منی
خوب دیگه خسته شدم کهههههههههههههههه
پاسخ:
سلام مامی طلا
واقعا
مرسیییییی خب ذوق مرگ شدم که الان
وای نازتو برم خسته شدی
مهسا
1389/05/30 ساعت 01:40
سلام اجی جونم
خیلی قشنگ بود افلین
پاسخ:
سلام به روی ماهت
واقعا مرسی از تعریفت
سعید
1389/05/30 ساعت 02:43
سلام
منم همینجوری شدم
کلمه ها تو وجودم فریاد میزنن ولی قلمم نمینویسه
شاید چون منم خدا رو گم کردم
من اگه ننویسم میمیرم
خودم نه
احساسم که قسمت اصلی وجودمه میمیره
پاسخ:
سلام به روی ماهت گلم
اخ چه احساسی وقتی می خوای بنویسی ولی نتونی
نه عزیزم گم نکردی یکم ازش فاصله گرفتی
خدا نکنه تا اون نخواد هیچ اتفاقی نمیافته
سعید ساب رپر عاشق
1389/05/30 ساعت 03:29
سلام باسلوی گیتار
وبلاگ خیییییلللللییی جالب زیبا ودر نتیجه مجذوب ککنده ی دارید واقعا زیباس   اگه وقت وحوصلشو داشتید یه سری به من بزنی خوشحال میشم تشکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
پاسخ:
چقدر جالب چون از این کپی پیست ها اصلا خوشم نمیاد پس در نتیجه به شما دوست عزیز سر نمیزنم با تشکررررررررررررررررررررررررررررر
مانی
1389/05/30 ساعت 06:04
سلام
چه خوشمل نوشته بودین
از خودتون بود دیگه؟
چون خیلی صمیمانه روان و دوستانه بود.
پاسخ:
سلام
ممنون
بله اگر توضیحات وبلاگ رو خونده بودین نمی پرسیدین
متشکرم و نظر لطفت
قاصدک
1389/05/30 ساعت 06:26
سلام دوست عزیز

چه مناجات زیبایی نوشتی؟!

ارزش چندبار خوندن را داره.

اما اشک که منتظر اجازه آدم نیست تا بریزه !

فرمانروای اشک قلبه.اونم قلب شکسته

هرچه شکسته تر سرازیرتر

تولحظه های خدایی شدن و خلوت انس دعامون کن
تابعد..یاعلی مدد
پاسخ:
سلام به شما دوست بزرگوار و عزیزم
ممنون واقعا
وایی ایم جوری تعریف می کنید خوب من ذوق مرگ میشم که
کاملا موافقم خوب از کجا معلوم این سخن از قلب نباشه
و شما هم ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نزارین
نگین
1389/05/30 ساعت 09:28
سلام عزیزممممم..آپ کردی چرا خبرم نکردی گلم...چقدر قشنگ مینوسی..دارم میخونمش..اره منم تاثیر اذان صبحو قبول دارم
پاسخ:
سلام به روی ماهت. خب خانمی من هر شب اپ میکنم دیگه
واقعا میگید خب بخون وای که چه می کنه این اذان با ادم مرسی گلم
نگین
1389/05/30 ساعت 11:08
گوشه سمت چپ..نظره!بالا..خانومی روزه گرفتت؟
پاسخ:
ا . خب اون موقع نبود که نه بابا من که روز بهم حرامه
سعید
1389/05/30 ساعت 11:47
سلام
خوبی عزیز
چرا عصبی میشی؟
برو ژست آخرم رو بخون.....!
پاسخ:
سلام به روی ماهت
من خوبم تو خوبی
خب تو عصاب برام نذاشتی که
خب من چطوری برم ژست اخرت رو ببینم
نگین
1389/05/30 ساعت 13:38
سلام ونوس گلممممم.خوبی خانومی؟
ونوس جان گلویم را بغض پاره کرد
امروز بد جوری خوردم..اومدم بگم اپم...
عزیزم دیدم تو نظرت نوشتی روزه نمیتونی بگیری..منم نمیتونم ولی سعی میکنم 2 روز در میون بگیرم.
اینجوری حس میکنم هنوز توان دارم
پاسخ:
سلام عزیز دلم .... من خوبم تو خوبی؟؟؟؟
الهی بگردم چرا خب؟
اینجوری فکر نکن ... الان میام ژیشت نازنین
خیلی کار خوبی می کنی
مهسا
1389/05/30 ساعت 13:58
سلام اجی خوبی؟
سعید چی شده؟ مگه قرار بوده بره؟
پاسخ:
سلام عسل طلا
نمی دونم . اره دیشب رفت صبح دوباره اومد الان دوباره رفت
مهسا
1389/05/30 ساعت 14:54
اجی جونم من اپمممممم
پاسخ:
واییی الان میام جیگرتو برم
زیتون
1389/05/30 ساعت 19:20
زیتون7
1389/05/30 ساعت 19:21
مهرداد
1389/05/30 ساعت 19:46
قلم غرق خاموشی است تا دل جریان یابد و و قتی جوهر قلب به حرکت در آمد، قلم خاموشی خود را از یاد می برد و فراموشی های دل را به خاطراتی مبدل می کند بر لوح ماندگار کاغذ.
قلبت همیشه سرشار و همیشه زنده باد...
پاسخ:
چه زیبا گفتین
ممنون همچنین
شمس
1389/05/30 ساعت 21:20
پاسخ:
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد