صدف

درُ دانه ء صدف همیشه مروارید سفید نیست

صدف

درُ دانه ء صدف همیشه مروارید سفید نیست

عزاداری باید کرد

امشب شب عزاست 

 

التماس دعا

ناراحتم

امروز خیلی ناراحت شدم برای حیونی که دستش رو برداشتیم 

 

انقدر در جا دستش رو تکون داده بود که زیر بخیه ها 

 

خون آبه جمع شده بود مجبور شدیم دوباره بیهوشش کنیم 

  

کلی دلم براش سوخت

عکس خودم

خواستم یکی از عکسهای خودم رو بزارم  

 

برای اون های که می خوان بدونن من چه شکلی هستم 

 

 

 

پیدام نکردین؟!؟ 

 

خوب معلومه که پیدام نمی کنید چون خودم پشت دوربینم و دارم عکس می گیرم

خدا،من و مقوا و قلم ها۱۲

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عمل

روز اول کارم هی یکم خسته که نه ولی یکم مردم 

 

رفتم تو مطب دوتا خانم با یه سگ ۵ ماه ماده اونجا بودن 

 

لباس عوض کردم سگ رو بردیم که عمل کنیم 

 

یکساعت طول کشید عمل برداشت رحم بود! 

 

هنوز تو اتاق بودیم که مریض بعدی آمد 

 

فقط فرصت کردیم که یه چای بخوریم 

 

دوباره رفتیم برای عمل که برداشتن دست سگ بود 

 

حیون زبون بسته یه غده سرطانی روی دست داشت سگ ماده 11 ساله

 

نزدیک 3 ساعت طول کشید که دست رو از ارنج قطع کنیم 

 

و یکی از سینه هاش توده چرکی داشت یه سه ربع هم اون طول کشید 

 

خلاصه خیلی خسته شدیم ولی خوشحالم که رفتم سر کار 

 

روز دوم زیاد مطب نموندیم ولی جالب بود  

 

با دکتر رفتیم کلید برای من و یکی دیگه از همکار ها درست کنیم 

 

هر چهارتا کلید به دوتا در می خورد 

 

ولی یه در رو از داخل فقط قفل می کردن و در دیگر رو هم قفل می کردن و هم باز 

 

اینم خلاصه ای از دو روز کار من  

 

همتون رو دوست دارم

اِ اِ اِ اِ

فکر کنم اگر برم سر کار دیگه نمی تونم هر شب آپ کنم 

 

امروز روز اول کارم بود ساعت ۱۲ شب رسیدم خونه  

 

واییییی اگر هرشب این موقع برسم  

 

ولی کارم رو دوست دارم هر وقت بتونم آپ می کنم 

 

دلم برای همه تنگ میشه

 

تولد

کلا از قبل از تولدم خیلی مامانی بود 

 

چون بعد از ۱۱ روز تاخیر بالاخره رضایت دادم که بدنیا بیام 

 

جالب ترین بخش قبل از تولد این بود که همه دکترها می گفتن من پسرام 

 

حتی نوع دنیا آمدنم هم پسرونه بوده  

 

(من اولش پسر بودم موهام هم بور بوده)

 

ولی خب منو تو بیمارستان عوض کردن  

 

شدم یه دختر اخموی مو بلند به قول مامانم مثل حاجه خانم ها  

 

تو یه روز یخبندان ساعت ۴و ۵ بعد ظهر بدنیا آمدم 

 

از همینجا از مامان عزیزم (شمس) تشکر می کنم برای تمام زحمتهای که برام کشیده 

 

خب اینم کیک تولدم  نوش جان