صدف

درُ دانه ء صدف همیشه مروارید سفید نیست

صدف

درُ دانه ء صدف همیشه مروارید سفید نیست

ماه خون

ایام محرم و صفر را بر تمام دوست داران حضرتش تسلیت می گم 

 

خبر خوش

امشب خیلی خوشحالم 

 

بنا به دو دلیل 

 

خب الان می گم چرا 

 

طبق روز های زوج امروز باشگاه داشتم  

 

صبح کله سحر مربی مربوطه زنگ و از خواب ناز بیدارم کرد 

 

خب تازه خواب برده بود ولی خب مهم نیست 

 

گفت که من دیگه باشگاه نمیام  

 

گفتاگر دوست داری با من کار کنی بیا باشگاه و پولت رو پس بگیر   

 

خلاصه رفتم باشگاه و نزدیک ۲۰ تا از بچه های باشگاه داشتن پولشون رو پس می گرفتن

 

با مربی مربوطه رفتیم یه باشگاه دیگه از قبل بهش پیشنهاد داده بودن برای کار 

 

من باشگاهش رو دوست نداشتم ولی شروع کردم به تمرین کردن 

 

که اومد گفت مامانم زنگ زده یه باشگاه قرار اجاره کنم 

 

قرار شده از چهار شنبه بریم باشگاه خود مربی عزیز  

 

که تازگی بهش پیشنهاد دادم با هم دوست بشیم 

 

خلاصه خسته اومدم خونه و خوابیدم چون دیگه جون هیچ کاری رو نداشتم 

 

وقتی بیدار شدم خبر دوم که خیلی خوشحالم کرد  

 

خب برگردیم به چند سال قبل 

 

(سال ۸۳ تا سال ۸۵ تو یه کلینیک دامپزشکی کار می کردم 

 

زیر نظر استاد دانشگاه که به عنوان دستیار جراح پیشش کار می کردم و  

 

هر چیز لازم رو که باید یاد می گرفتم خودش بهم یاد داد 

 

واقعا کارم رو دوست داشتم ولی بنابه علتی از کارم چشم پوشی کردم )

 

خب بر گردیم به زمان حال 

 

غروب دکتر عزیز تماس گرفت که یه کلینیک بزرگ راه انداخته 

 

بهم پیشنهاد داد که برگردم سر کار  

 

قرار بر این شد که چهار شنبه برم اونجا و به هم صحبت کنیم 

 

خب چهارشنبه سه اتفاق خوب می افته 

 

۱. باشگاه جدید  

۲. صحبت برای کار 

۳. تولد خودم 

 

چیز های عجیب

داشتم تو گوگل دنبال یه فرد چاق می گشتم  

 

که به تصویر بر خوردم خودم چهارتا شاخ به این گندگی در آوردم 

 

فقط فحش ندین هااااااااااااااااااااا 

 

ادامه مطلب ...

....

....

خوب می شد ها

چقدر خوب می شد آدم ها هیچ مشکلی نداشتن 

 

خستم! 

 

از خودم! 

 

از زندگی! 

 

از ... 

 

... ولی با تمام خستگی و تنفر هنوز خدا با منِ و کافر نشدم

امان

امان از دست این دکتر ها!!! 

 

خب چند وقت پیش بخاطر میگرنم رفتم دکتر گفت که باید زالو  

 

پشت گوشت بزاری منم انجام دادم بماند که چقدر به نظرم مسخره اومد

 

از دیروز پشت هر دوتا گوشام به اندازه یه بند انگشت باد کرده 

 

یه درد مسخره ای هم داره نمی تونم سرم رو بالشت بزارم 

 

۲ شبه نخوابیدم 

گاهی وقت ها!!!!

گاهی وقت ها یه چیز های خیلی معمولی باعث  

 

به یاد آوردن بعضی خاطرات شیرین میشه !

 

شاید خاطرات شیرین باشن ولی آیا همیشه با یاد آوریش لبت رو خندان می کنه؟  

 

من که اینجوری فکر نمی کنم !!! 

 

امشب دلم گرفت بخاطر یه خاطره  

 

اونم همش سر کشک بادمجان